شبههی تنافی اعجاز با دانش بشری
به پیامبران كارهایی نسبت داده میشود كه از نظر علمی، انجام آن كارها محال است؛ برای نمونه كسی كه از دنیا رفته است، محال است دوباره به دنیا برگردد. (1) پس امكان انجام معجزات وجود ندارد.
یكی از فلاسفهی بزرگ آمریكایی به نام آر. اف. هلند (R. F. Holland) معجزه را از نظر علمی به دو نوع ممكن و غیرممكن تقسیم میكند و با توجه به ارزشی كه برای گزارههای علمی قائل است، معجزهای را كه از نوع نقض قانون طبیعت باشد، ناممكن میداند، هر چند تأكید میكند كه وقوع چنین اموری از نظر فلسفی امكانپذیرند. (2)
همچنین چارلز دوبنار برود، فیلسوف انگلیسی، در توضیح شبههی فوق مینویسد:
برای آنكه معلوم شود مراد ما از معجزه چیست، باید گزارههایی را كه علوم تجربی به معنای امروزین آنها را بدون چون و چرا پذیرفتهاند، بیان كنیم تا معلوم شود آیا معجزه با آنها مخالف است یا نه. سپس وی اصول مهم را هشت گزاره میداند كه دربارهی ارتباط روح و ماده میباشد (3) و نتیجه میگیرد: معجزه با دانش بشری منافات دارد.
ناتوانی علوم
اولین پاسخی كه برای شبههی یاد شده میتوان ارائه كرد، مبتنی بر ناتوانی علوم برای اثبات امتناع است. به عبارت روشنتر، علوم تجربی مبتنی بر تجربه و خطا و استقراست و اصولاً چنین علومی نمیتوانند محال بودن مطلبی را ثابت كنند. دانش تجربی میگوید: «ما بررسی كردهایم تاكنون چنین اتفاقی نیفتاده است؛ مثلاً تاكنون ندیدهایم هیچ مردهای دوباره زنده شود». علمی كه اینگونه و مبتنی بر استقرا باشد، نمیتواند انجام معجزات را محال بداند؛ حداكثر میتواند بگوید «نمیدانم» یا بگوید «ما تاكنون ندیدهایم»، ولی به هیچوجه نمیتواند ثابت كند كه «پس وقوع آن محال است. »وقتی ما میتوانیم از تعارض معجزه با گزارههای علمی سخن به میان آوریم كه گزارههای علمی صرفاً توجیه كنندهی آنچه تاكنون اتفاق افتاده، نباشد، بلكه بتواند ثابت كند كه بعد از این نیز محال است اتفاق بیفتد؛ در حالی كه چنین نیست.
به عبارت دیگر همانگونه كه «برود» نیز اشاره كرده است كسی كه میداند استقرا، اعتبار منطقی ندارد و علوم تجربی نیز مبتنی بر استقراست، باید قبول كند كه معنای گزارههای یاد شده (گزارههای هشتگانهای كه در پاورقی از آن یاد شد) این است كه تاكنون خلاف آن دیده نشده است، اما آن گزارهها به طور مطلق نمیتوانند وقوع چنین حوادثی را منع كنند.
با توجه به نكتهی فوق است كه دانشمندان غربی نیز بارها بر این نكته تأكید كردهاند كه علم، هیچگاه نمیتواند ثابت كند معجزه امكان وقوع ندارد؛ چنان كه چارلز دربارهی تعارض معجزه و گزارههای علمی به سه نكته اشاره میكند:
1. كسی كه به عدم اعتبار منطقی استقرا اذعان میكند و با وجود این، علوم تجربی را مبتنی بر استقرا میداند، باید بپذیرد كه معنای گزارههای بنیادین علمی (4) این است كه تاكنون خلاف آن دیده نشده است. استقرا از جهت منطقی یقینآور نیست... ؛ لذا ممكن است علیرغم اینكه تاكنون دیده نشده است، روح جز در بدن و اعضا و جوارحی كه به آنها تعلق دارد، اثر كند، مستقیماً بدون وساطت اعضا و جوارح، سنگ، درخت و یا حتی خورشید را به حركت درآورد.
2. خلاف این گزارهها [ی هشتگانه] نه تنها ممكنالوقوع است، بلكه واقع هم شده است؛ البته برای موارد خلاف به امكان معجزات تمسك نمیكنیم تا استدلال ما دَوری محسوب شود، بلكه به مواردی از قبیل «دورآگاهی» (تله پاتی)، «اندیشهخوانی» و «پیشآگاهی» استدلال میكنیم. امروزه «دورآگاهی» را همه پذیرفتهاند؛ یعنی شخص یك جا می نشیند و از حوادثی كه صدها كیلومتر آن طرفتر اتفاق افتاده است، خبر میدهد. «اندیشهخوانی» هم از موارد نقض این گزارههاست. بعضی از روی پیشانی یا عضو دیگر در بدن و یا حتی با نگاه كردن، از اندیشههای دیگران خبر میدهند. در «پیش آگاهی» هم، كودك یا دیوانهای مثلاً از واقعهای پیشاپیش خبر میدهد.
3. پدیدههایی هست كه در عین شگفتانگیز بودن، منافاتی با آن هشت گزاره ندارند. البته انسان معمولی نمیتواند عدم تنافی بین این پدیدهها و گزارههای یاد شده را تبیین كند، اما فرد خبره و متخصص قادر بر تبیین آن است؛ مثلاً حالاتی كه به سبب اثرگذاری خواب مغناطیسمی (هیپنوتیزم) به وجود میآید، با اینكه شگفتانگیزند، با گزارههای عام سازگارند. (5)
دانش یقینی و معجزه
نكتهی دیگری كه دربارهی شبههی فوق باید مطرح شود، این است كه میان علم قطعی و یقینآور با معجزات، هیچگاه تعارضی تصور نمیشود. اینگونه امور خارق العاده، فی نفسه امور محالی نیستند و چنان نیست كه عقل آن را محال بداند و از قبیل اجتماع دو نقیض و ارتفاع آن دو نیست.چگونه میتوان معجزات را از قبیل محالات دانست؟ با اینكه میلیونها انسان عاقل كه پیرو دین بودند، از زمانهای گذشته تاكنون، معجزات را پذیرفته، بدون هیچ انكاری با آغوش باز و با جان و دل قبولش كردهاند. اگر معجزه از قبیل اجتماع یا ارتفاع نقیضین بود، عقل هیچ عاقلی آن را نمیپذیرفت و با آن به نبوت كسی و هیچ مسئلهای دیگر استدلال نمیكرد و هرگز كسی یافت نمیشد كه آن را به كسی نسبت دهد. (6) پس، چنان كه بسیاری از اندیشمندان غربی، از جمله هگل، تصریح كردهاند، علم تجربی نمیتواند محال بودن معجزات را اثبات كند.
در نگاه نخست ممكن است میان برخی گزارههای علمی با برخی معجزات نقل شده از پیامبران، تعارض ابتدایی به نظر برسد كه با اندكی دقت، برطرف میشود؛ برای نمونه بازگشت كسی كه از دنیا رفته است، از نظر عقلی محال نیست، بلكه خلاف ناموس طبیعت مأنوس ماست؛ یعنی آنچه بشر تاكنون دیده است، این است كه كسی كه از دنیا برود، دیگر به دنیا باز نمیگردد، ولی ممكن است علت دیگری پیدا شود و او را به طبیعت بازگرداند؛ چنانكه موارد مشابه فراوانی دیده شده كه مخالف ناموس طبیعت است، در عین حال فراوان اتفاق افتاده است.
از بوعلی سینا نقل میكنند كه گفته است: اگر شنیدی فردی عارف یك ماه چیزی نخورده و نمرده است، تعجب نكن؛ زیرا این عمل برخلاف قانون طبیعت است، نه برخلاف قانون كلی هستی. اینكه افراد معمولی اگر مثلاً 48 ساعت غذا نخورند، میمیرند، بدان دلیل است كه بدن آنها از نظر جریان معمولی نیازمند است كه در ظرف این مدت به غذا دست یابد؛ ولی یك انسان میتواند با تقویت اراده، بدن خویش را به گونهای مسخر كند كه حتی حركت قلبش در اختیار او باشد، جریان تنفس با اراده و اختیار او انجام گیرد، تحلیل غذا و فعالیتهای معده و هاضمهاش زیر نظر او انجام گیرد. نمونهی این افراد در میان مرتاضها بسیار دیده شده است، مرتاضهایی كه گفته شده میتوانند برای مدتهای طولانی خود را در قبری مدفون كنند و بدون اینكه نفس بكشند در آنجا بمانند، تنفس خود را كنترل كنند و نفس نكشند؛ در حالی كه افراد معمولی یك دقیقه هم، شاید نتوانند. بنابراین معجزه كه كاری خلاف نوامیس طبیعت است، با توجه به اینكه پیامبران با عنایت پروردگار، نمونهی كامل انسانها بوده، قویترین روحها و محكمترین ارادهها در آنان یافت میگردد، وقوعش بسیار سهل و آسان توجیه میشود. (7)
اثبات معجزات با علوم تجربی
دانش تجربی نه تنها نمیتواند امكان اعجاز را رد كند، بلكه در بسیاری از موارد، از طریق علوم تجربی میتوان وقوع برخی از معجزات پیامبران الهی را ثابت كرد؛ برای نمونه، قرآن كریم یكی از معجزات پیامبراكرم است كه یكی از وجوه اعجاز آن، اعجاز قرآن از نظر علوم تجربی است و بسیاری از دانشمندان علوم تجربی نیز به معجزه بودن قرآن كریم تصریح كردهاند؛ كه در بخش مربوط به اعجاز قرآن از منظر علوم تجربی به مواردی از وجوه اعجاز علمی قرآن اشاره خواهد شد.نمونهی دیگر معجزاتی كه از طریق علوم تجربی میتوان آن را اثبات كرد، جریان تغییر قبله است كه رسول اعظم به وحی الهی و بدون كمك گرفتن از دانش و وسایل نجومی، جهت قبلهی مسجدالنبی را مشخص كرد و اكنون كه دانش روز پیشرفت كرده است، روشن شده كه بدون كمترین اختلافی، آنچه رسول اكرم مشخص كرده است، قبلهی حقیقی مسجدالنبی است؛ به گونهای كه گویا رسول اعظم از داخل مسجد النبی، مسجدالحرام و كعبه معظمه را میدیده و دقیقاً رو به كعبه ایستاده و آن را قبله معرفی كرده است. دانشمندان نیز اتفاق نظر دارند مكانی كه هم اكنون به عنوان محراب پیامبر مشخص شده است، همان جایی بوده كه پیامبر به نماز میایستاده است كه دقیقاً مقابل كعبهی معظمه است و این معجزه برای همگان قابل رؤیت و از طریق علوم تجربی و دانشهای جغرافیایی فعلی نیز به راحتی قابل اثبات است.
سومین نمونه «شقالقمر» است كه در قرآن نیز بدان اشاره شده، برخی از دانشمندان علوم تجربی، به وقوع چنین پدیدهای اذعان كردهاند.
پینوشتها:
1. یكی از معجزات حضرت عیسی زنده كردن مردگان است؛ چنان كه در آیهی 49 سوره آل عمران به آن اشاره شده است.
2. رك: محمدامین احمدی؛ تناقض نما یا غیب نمون؛ صص91 و104 و او از:R. F. Holland;The miraculous,p. 53
3. خلاصه این گزارهها چنین است:
1. یك جسم نمیتواند مادام كه دیوارههای یك ظرف بسته، دست نخوردهاند، به آن ظرف داخل شود یا از آن بیرون آید.
2. وزن یك شیء بر سطح زمین نمیتواند دگرگون شود، مگر اینكه آن را در سیالاتی با چگالیهای مختلف غوطهور سازیم.
3. روح انسان نمیتواند مستقیماً حركتی در شیء مادی پدید آورد یا حركت آن را تغییر دهد، مگر در پارهای از اجزای بدنی كه روح بدانها تعلق دارد؛ مانند دست و پا.
4. برای انسان غیرممكن است كه چیزی یا رویدادی را در لحظهای معین ادراك حسی كند، مگر اینكه شیء مذكور فرایندی جسمانی پدید آورده باشد كه آن فرایند بر بدن شخص اثر بگذارد و احساسهای خاصی را در روح او ایجاد كند.
5. باخبر شدن از رویدادهای گذشته محال است؛ مگر از طریق استنتاج یا نقل یا با یكی از دو شرط زیر:
-تحقق فرایند جسمانی برای پدیدهای كه قبلاً اتفاق افتاده است- مثل رویدادی كه در ستارهای دوردست رخ داده و اكنون قابل مشاهده است.
-دست دادن حال دورنی به انسان برای یادآوری آنچه در گذشته اتفاق افتاده است.
6. معرفت غیراستدلالی- حسی- به آینده محال است.
7. برای انسان فهمیدن ما فی الضمیر دیگران محال است، مگر اینكه دیگران آن را به یكی از دلالتهای وضعیه ابراز كنند یا انسان بتواند از حالات شخص، ما فی الضمیرش را استنتاج كند.
8. كسی كه مرده است، نمیتواند بر دیگران اثر بگذارد؛ مثلاً نمیتواند بیماریاش را شفا دهد (محمدامین احمدی؛ تناقض نما یا غیب نمون، ص92-94).
4. هشت گزارهای كه بدان اشاره شد.
5. محمدامین احمدی؛ تناقض نما یا غیب نمون؛ ص106-107.
6. و به نوشتهی علامه طباطبایی: اصل اینگونه امور، یعنی معجزات را عادت طبیعت، انكار نمیكند؛ چون چشم نظام طبیعت از دیدن آن پر است و برایش تازگی ندارد. در هر آن میبیند كه زندهای به مرده تبدیل میشود و مردهای زنده میگردد... و تنها فرق امور عادی با معجزه این است كه اسباب مادی برای پدید آوردن آنگونه حوادث در جلو چشم ما اثر میگذارند و ما روابط مخصوصی كه آن اسباب با آن حوادث دارند و نیز شرایط زمانی و مكانی مخصوصش را میبینیم و از معجزات نمیبینیم و دیگر اینكه در حوادث طبیعی اسباب، اثر خود را به تدریج میبخشند و در معجزه آنی و فوری اثر میگذارند (علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه موسوی همدانی، ج1، ص119).
7. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص187.
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبههپژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}